سه قلعه سرزمین خوبان

با نگاهی به زیرساخت ها ، فرهنگ عامه ، اولین ها وچهره های ماندگار شهر سه قلعه

سه قلعه سرزمین خوبان

با نگاهی به زیرساخت ها ، فرهنگ عامه ، اولین ها وچهره های ماندگار شهر سه قلعه

سه قلعه سرزمین خوبان

سه قلعه : شهری تاریخی در استان خراسان جنوبی « 125کیلومتری بیرجند »
جمعیت : بالغ بر 5000نفر
پیشینه : انبارغله منطقه

شهرت :
- کویر بکر،زیبا و دل انگیز
- آسمانی تاریک و استاندارد برای رصد ستارگان « تاریک ترین آسمان ایران وپنجمین آسمان تاریک دنیا »
- سنگ های قیمتی
- معادن بنتونیت

----------------------------------------------

استفاده ازمطالب وبلاگ : فقط با ذکرمنبع یعنی «سه قلعه ، سرزمین خوبان »

ارتباط با مدیر وبلاگ ( محمدحسین اشرف زاده )
ایمیل : ashrafzadeh32@gmail.com
اینستاگرام : seghaleh _ ashrafzadeh

بایگانی

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

روز دکوی به محض تاریک شدن ما شام می خوردیم و می خوابیدیم . تازه برق آمده بود و بعضی ها تا برقو خموش چراغو می داشتند ( معمولا ساعت 10 شب محمود کارخونه با دو بار خاموش روشن کردن علامت می داد و بعد خاموش می کرد)

کمی از شب گذشته بود که ناگهان صدای جار عبد ا.. ملاحسن بلند شد . " صبا ه کشمون سقله او مهی درو ست " و چند بار تکرار شد . من از این خبرخیلی خوشحال شدم چرا که فردا می توانستم با باباپیر بروم کشمون سقله  ، آن شب منگال ها و اره های وعدال ویا در جرک دیوال آماده استفاده شدند. 

و صبح روز ور اومد و شوگیر  اکثر افراد ده از مردینه و عورتینه و جره جاهل و بچه و حتی مادر با بچه قماری راهی درو بودند . همه یا پیاده بودند یا چاروا داشتند و ازسایر وسائط نقلیه  حتی  از تپ تپی خبری نبود .کشعرد شان مثل راهپیمایی امروزی بود . منم ورطار شدم که می خواهم بیایم .

بابا پیر سالار کشمون سقله بود یادم نمی اید کدوم سرکار بود ولی کشمون سه قلعه شش سرکار داشت: کشمون خزمی و خوشو هم همینطور ، فردا صبح خوشحال و اعجید  به منزل باباپیر رفتم تا مرا سوار خر کنند.و با خود ببرند  یک پارچه هم از خانه ورداشتم برای خوشه چندن ، خرسواری چه کیفی داشت . بعید می دانم سوار شدن به پورشه به من این لذت را بدهد .

ما بچه ها زیاد کار نمی کردیم و از دعسه هایی که به پاهای ما می خلید کمی ناراحت می شدیم ولی محبور بودیم تانزدیک غروب یا گوگم کار کنیم . گاهی دولخ می شد . درو به کمش 8 ساعت وردار می کرد .  نزدیک ظهر که می شد عباس صفاربرای تیز کردن منگالها به کشمون می آمد . و سقاها هم مرتب با خرشان از حوض انبار پایین به دروگرها آب میرساندند درو گرها زیاد بودند شش سرکار و هر کدام سی چل نفر دروگر که بعضی ها روزی درو می کردند و بعضی اجاره ورمی داشتند یادم هست سه تا خالوی من بیشتر اجاره می کردند تا بیشتر درآمد داشته باشند .اما له له ها روز مزدی درو می کردند .  بعضی از دروگرا  قچاق و بعضی فخمه و لمبعسه یا چولنگ بودند  .و بعضی هم شاهی ضرر ، ظهر ها بعضی و بر می گلیدند و موقع نزدیک نماشوم  که می شد همه دروگرها به عنوان دستمزد یک بغل خوشه پخل از سالار دستمزذ می گرفتند سالار عدالت رعایت می کرد خاصه اندری نداشت . اجاش اعتراضی نبود و کارهم د شگرد بود .ما هم که خوشه چین بودیم کمی هم به ما می دادند . دبرج کاری که می کردیم بد نبود من با دستمزدی که به من می دادند کلی ذوق می کردم .و اونا رو در سرا روی صوفه بالا پلار می کردم تا روی هم زیاد شود .  گاهی روزها خسته که می شدم  یا پایم قبله می زد شروع به دول دول می کردم . مادرم می گفت ... امروز خو مار خوناق که.البته بعضی روزا هم چشتبی نبودم که بروم ولی می رفتم . یک روز سر زانوی نزامینم  قال شده بود.      

ظهر قروتو یا اشکنه قوت ما بود . و بعضا گورسی  و افرادی که کرشا بودند هم قورمه یا گعلک می اوردند .

صدای شاشنگ ها بلند می شد . زیر بوته های گندم لانه گنجشکانی که تخم گذاشته یا جوجه دراورده بودند به چشم می خورد .گو گلونا هم کار خود را می کردند .چلپاسه و سللوک فراوان بود .

مردم خوشحال و سرمست بودند از هر طرف صدای خواندن بود بعضی سرکارها صدای چاوشی و صلوات افراد خوش صدا (بر قپه پر نور محمد صلوات) ، بعضی صدای دوبیتی (در قلعه سقلعه می گرستم ، آی ، قلم در دست و کاغذ می نوشتم )، علیرغم فقری که بود کسی دلندروا نبود ، همه ساقده هم می شدند .و این مراسم هر روز و تا بیست روز ی هردار می کرد.

                                  "خداوندا دلم یاد وطن کرد     نمی دونم وطن کی یاد من کرد"   

*************** 

به قلم همشهری محترم  ازمشهد

 دکترغلامحسین حقدادی ، متخصص اعصاب وروان 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۷ ، ۰۲:۴۱
محمدحسین اشرف زاده